سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانلود بازی نر م افزار موبایل کلیپ عکس جک و...

یارو میره ته استخر تا میاد بالا می گه : کاشی کاره عجب نفسی داشته !!!




غضنفر تو جاده داشته رانندگی می کرده ، یهو میبینه یه کامیون داره از روبروش میاد،
میزنه رو ترمز میبینه ترمزش نمی گیره .

رفیقشو صدا می کنه می گه : اصغر اصغر پاشو تصادفو ببین .




یک مورچه و یک زرافه باهم ازدواج می کنند
شب عروسی مورچه گم می شه بعد از یک هفته پیداش می شه
بعد زرافه بهش می گه : این همه مدت کجا بودی ؟
مورچه می گه : تو راه بودم که بیام بوست کنم




حیف نون رفته بوده تئاتر، دوستش ازش می پرسه: چطور بود؟
حیف نون میگه: خوب بود، ولی آخرش رو نفهمیدم چی شد. قست اول که تموم شد یک پلاکارد نشون دادن که نوشته بود: “پرده دوم، دو سال بعد”
من دیگه حوصله نداشتم دو سال صبر کنم اومدم بیرون!




اولی: آقای دکتر، من فکر می کنم عینک لازم دارم. دومی: بله حتما! چون این جا مغازه ساندویچ فروشی است!




شعبده بازی روی صحنه هنر نمایی می کرد که ناگهان گفت: حالا یک خانم بیاید روی صحنه تا من کاری کنم که غیب شود!
مردی از میان جمعیت برخاست و گفت: آقای شعبده باز! چند لحظه صبر کن تا من بروم مادر زنم را بیاورم!




مردی می ره پیش کشیش تا اعتراف کنه. می گه: من در زمان جنگ جهانی دوم به یک مرد در خانه خودم پناه دادم.
کشیش می گه: خوب این که گناه نیست!
مرد می گه: ولی من بهش گفتم برای هر یک هفته ای که در خانه من بمونه باید 5 دلار بپردازه.
کشیش می گه: درسته که کارت خوب نبوده، ولی تو با نیت خوبی این کار رو انجام دادی.
مرد می گه: اوه! متشکرم! خیالم راحت شد. فقط یه سوال دیگه…
کشیش می گه: بگو فرزندم.
مرد می گه: آیا باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  یکشنبه 88/5/18ساعت  12:32 صبح  توسط امید 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دانلود کتاب طالع بینی بر روی موبایل
    دانلود کتاب تذکره الاولیای عطار بر روی موبایل
    دانلود کتاب آموزش ترفند های ریجستری ویندوز در موبایل
    دانلود برنامه ی متروی تهران 88 در موبایل
    برنامه ی مخفی (Hidden) کردن فایل های موبایل برای گوشی های جاوا
    [عناوین آرشیوشده]